جک خنده دار
پدری به دخترش میگه :دخترم راجع به پیشنهاد ازدواجی که بهت داده اند خوب فکر کن.
دختر گریه کنان میگه : ولی من میخوام با مامان باشم.
پدر میگه:خوب اونم با خودت ببر عزیزم.
............................................................................................
واعظی
بالای منبر از اوصاف بهشت می گفت و از جهنم حرفی نمی زد.یکی از حاضرین پای
منبر خواست مزه ای بیندازد گفت:ای آقا،شما همیشه از بهشت تعریف می کنید،یک
بار هم از جهنم بگویید.واعظ که حاضر جواب بود گفت:آنجا را که خودتان می
روید و می بینید.بهشت است که چون نمی روید لااقل باید وصفش را بشنوید
.............................................................................................
به هنگام بازدید از یک بیمارستان روانی، از روان پزشک پرسیدم : شما چطور میفهمید که یک بیمار روانی ، به بستری شدن در بیمارستان نیاز داره یا نه ؟!روان پزشک گفت: ما این وان حمام رو پر از آب میکنیم و یک قاشق چایخوری، یک فنجان و یک سطل جلوی بیمار میگذاریم و از او میخواهیم که وان رو خالی کنه ...
من گفتم: آهان! فهمیدم. آدم عادی باید سطل رو برداره چون، بزرگـتره !
روان پزشک گفت: نه! آدم عادی، این درپوش زیرآب وان رو بر میداره. حالا شما میخواید تختـتون کجای اتاق باشه؟!!
...............................................................
جک
جک خنده دار
..........................................................
زوج جوانی کنار ساحل نشسته بودند. آقاهه می پرسه: عزیزم من اولین عشق تو هستم؟
خانمه می گه: بله، البته که هستی... من نمی دونم چرا شما مردا همه تون همین سوال تکراری رو می پرسید
.................................
جک
جک خنده دار
................................................................
رشتیه
و آبادانیه رو داشتن اعدام میگردن رشتیه مثل بید میلرزید . آبادانیه با
خونسردیه تمام نگاهی کرد به رشتیه و گفت: کا مگه بار اولته !!!!!!
من خودم بچه گیانم در ضمن مخلص برو بچ آبادانی هم هستیم
این اسمها و اهلیت ها فقط واسه خنده است و همه واسه کشور عزیزمان ایران هستیم
مردی جوان در راهروی بیمارستان ایستاده، نگران و مضطرب.
در انتهای کادر در بزرگی دیده می شود با تابلوی "اتاق عمل".
چند لحظه بعد در اتاق باز و دکتر جراح با لباس سبز رنگ از آن خارج می شود.
مرد نفسش را در سینه حبس می کند.
دکتر به سمت او می رود.
مرد با چهره ای آشفته به او نگاه می کند.
دکتر: واقعاً متاسفم، ما تمام تلاش خودمون رو کردیم تا همسرتون رو نجات بدیم.
اما به علت شدت ضربه نخاع قطع شده و همسرتون برای همیشه فلج شده.
ما ناچار شدیم هر دو پا رو قطع کنیم، چشم چپ رو هم تخلیه کردیم ...
باید تا آخر عمر ازش پرستاری کنی، با لوله مخصوص بهش غذا بدی
روی تخت جابجاش کنی، حمومش کنی، زیرش رو تمیز کنی و باهاش صحبت کنی ...
اون حتی نمی تونه حرف بزنه، چون حنجره اش آسیب دیده ...
با شنیدن صحبت های دکتر به تدریج بدن مرد شل می شود، به دیوار تکیه می دهد.
سرش گیج می رود و چشمانش سیاهی می رود.
با دیدن این عکس العمل، دکتر لبخندی می زند و دستش را روی شانه مرد می گذارد.
دکتر: هه ! شوخی کردم ... زنت همون اولش مُرد !!!!!
زنی با سر و صورت کبود و زخمی سراغ دکتر میره
دکتر می پرسه: چه اتفاقی افتاده؟
خانم در جواب میگه: دکتر، دیگه نمی دونم چکار کنم.هر وقت شوهرم مست
میاد خونه، منو زیر مشت و لگد له می کنه
دکتر گفت: خبو دوای دردت پیش منه: هر وقت شوهرت مست اومد خونه، یه فنجون
چای سبز بردار و شروع کن به قرقره کردن.و این کار رو ادامه بده.
دو هفته بعد،اون خانم با ظاهری سالم و سرزنده پیش دکتر برگشت.
خانم گفت: دکتر، پیشنهادتون فوق العاده بود.هر بار شوهرم مست اومد خونه،
من شروع کردم به قرقره کردن چای و شوهرم دیگه به من کاری نداشت.
دکتر گفت: میبینی اگه جلوی زبونت رو بگیری خیلی چیزا حل میشن